نگاهی به شیوه های نوین ارزشیابی در کلاس و مدرسه
به راستی در امتحان گرفتن از بچه ها، چه هدفی را دنبال می کنیم؟ چه کسی را ارزیابی می کنیم؟ خودمان، دانش آموز، نظام آموزشی یا هر سه را؟ آیا به راستی آن که در جریان یک آزمون کتبی دو ساعته، بالاترین امتیاز را می آورد، همان است که هدف های آموزشی در مورد او بیشتر تحقق پیدا کرده است؟ آیا به واقع با این شیوه آنچه را باید اندازه گیری کنیم، اندازه می گیریم؟
ما معلمان زمانی دانش آموز بوده ایم. در آن زمان خیلی خوب احساس می کردیم و باور داشتیم که بسیاری از ارزش های خوب همان هایی هستند که قابل اندازه گیری نیستند، ولی امروز آن باور را فراموش کرده ایم. واژه ارزشیابی به معنای یافتن ارزش هاست. یافتن آنچه نه در زمان محدود، بلکه در فرایند آموزش و تلاش برای یادگیری و آموختن حاصل می شود.
به عنوان معلم باید عمیقا باور داشته باشیم که هر دانش آموز قابلیت رشد و یادگیری را دارد به شرط آنکه ما آن ابزار سنتی را که بدون توجه به تفاوت های فردی، به دنبال یافتن نقطه ضعف هاست، رها کنیم و ابزاری بسازیم که توانایی های او را شناسایی کند، به دانش آموز اعتماد به نفس بخشد و براساس این باور عمل کند که آموزش و ارزشیابی فرایندهایی در هم تنیده اند.
ارزشیابی یک فرایند نظام یافته (سیستماتیک) برای جمع آوری، تحلیل و تفسیر اطلاعات است تا تعیین شود که آیا هدف های موردنظر تحقق یافته اند یا در حال تحقق یافتن هستند و به چه میزانی؟
ارزشیابی پیشرفت تحصیلی به نمره دادن و صدور گواهینامه خلاصه نمی شود بلکه یکی از اهداف اصلی آن کمک به معلم در شیوه های آموزشی خود و رفع نواقص یادگیری دانش آموزان است، در صورتی که ارزشیابی صحیح و مناسبی صورت نگیرد، تبعاتی همچون کاهش علاقه به دانش آموزان، هدر رفتن سرمایه های مادی و انسانی، افزایش نرخ مردودی و تکرار پایه، اختلال در رشد عاطفی دانش آموزان، از میان رفتن خلاقیت و... را در پی خواهد داشت. بنابراین مشاهده دانش آموزان در کلاس درس، آزمایشگاه و سایر موقعیت های پرورشی، استفاده از گفت وگوهای غیررسمی و مصاحبه، بررسی کارهای علمی دانش آموزان، اجرای آزمون های مختلف و... از مهمترین فعالیت های آموزشی معلمان قلمداد می شود.
پیشینه
طی قرن های متمادی در آموزش و پرورش سراسر جهان انتخاب بهترین استعدادها برای تحصیل صورت می گرفت.
قسمت اعظم نیروی معلمان و مدیران هم بدین کار اختصاص می یافت که در هر یک از مقاطع تحصیلی تعیین کنند کدام دانش آموز را باید از ارتقا به مراحل بالاتر بازداشت و آنان را از دستگاه آموزش و پرورش طرد کرد. عالی ترین مرحله تحصیل را ورود به دانشگاه و گذراندن دوره آن می دانستند و بدین ترتیب از هر 100 دانش آموزی که تحصیلات رسمی را آغاز می کرد، فقط در حدود 5 نفر، از نظر خصوصیات طبیعی و پرورشی، شایسته ورود به دانشگاه تشخیص داده می شد. در مورد 95 نفر دیگر هم علاقه چندانی از طرف متخصصان تعلیم و تربیت ابراز نمی شد و نتیجه این جریان انتخاب، به ویژه هنگامی که این تصمیم خیلی زود (در حدود 12 و 13 سالگی) اتخاذ می شد، آن بود که بیشتر کودکان طبقه کارگر هر چه زودتر از صحنه مدارس خارج شوند. در گذشته در سراسر جهان، آموزش و پرورش را مجموعه ای از یادگیری ها می دانستند که ظاهرا می بایست به تدریج از سال اول تا آخر از آسان به مشکل تنظیم می شد. قرن ها آموزش و پرورش را به صورت مخروطی تصور می کردند که تقریبا تمام افراد گروه های سنی ابتدایی در قاعده آن قرار می گرفتند و هر چه بالاتر می رفتیم، تعداد افراد تقلیل می یافت و فقط عده معدودی به راس هرم می رسیدند.
هر نوع آزمایش و امتحانی را بدان جهت به کار می بردند که تعیین کنند به چه کسانی می توان حق ارتقا به مرتبه بالاتر را داد. در این جا امتحان یا هر نوع ارزشیابی دیگر، به منظور اتخاذ تصمیم های مهم و غالباغیر قابل تغییر در مورد وضع آینده هر یک از دانش آموزان در دستگاه آموزش و پرورش به کار برده می شد. نتیجه حاصل از اجرای این نظام، اثر نامطلوب آن بر امر آموزش و بر رفاه دانش آموزان بود.
منبع مجله رشدآموزش ابتدایی آذر85